این هم از فرهنگ عمومی!
احمد زیدآبادی
یکی از همکلاسان دورۀ مدرسهام را دیدم و از او در بارۀ احوال سایر همکلاسیها پرسیدم؛
من: راستی قاسو در چه حاله؟
همکلاسی: قاسو؟ کی مثل قاسو تو این دوره؟ ماشالا زندگیش توپه توپه! دو - سه هزار قصب باغ پستهای داره، خونۀ بزرگی تو شهر برا خودش درست کرده، یه میتسوبیشی زیر پا خودشه، زیر پا بچّاشَم هیوندایه!
من: عجب! کمکی هم به کسی میکنه؟
همکلاسی: اگه بگم کمک میکنه دروغ گفتم! نه، کاری به این کارا نداره! ولی ماشالا تو زندگی خودش خیلی رو هم کرده. همه حسرت زندگیشه میخورن!
من: اَکو چی؟ او چه کار میکنه؟
همکلاسی: اکو داخل آدمی نشده! خاک ورسر هنوز مُزورکاره! صبح به صبح بیلوشه ور میداره میره تو باغا مردم مثِ خر تا پسین کار میکنه! نه او بدبختم هچی نشده!
من: خب، اَیبِرو چی؟
همکلاسی: ایبرو که ماشالا نوم خدا، کارش خیلی گرفته. خودشه جا زده تو همینا و یه بیا بروییِ پیدا کرده که نگو! ولی خدا وکیلی دست خیر داره! کار مردمه راه میندازه! او وسطا یه لفتِ لیسویم حالا بگی نمیکنه، نه، میکنه! وضعشم خیلی خیلی توپ شده. یه ویلای تو دومنه برا خودش درست کرده که میگن هوش اَ کلۀ آدم میپره! ولی نوش جونش! دستش به خیره! اگه او نبود الان این بچّا خِجّو همه ورشکست شده بودن! کمکشون کرد دو تا موتور رو دو تا چاه عمیق همین بالا جاده بزنن! تا عمر دارن منّت ممنوننشن! میگن پول شصت حبه از موتور را به خودش دادن! خداوکیلی اگه اینقدر گرفته باشه، هچی نگرفته! مفتِ مفت! الان هر دانگ از اون موتوروا سر از چند میلیارد درآورده!
من: از ماشو هم خبر داری؟
همکلاسی: ماشویَم شده رئیس یه جایی درست نمیدونم کجا، ولی هنوزم همون پُلّه روفیه که بود! دستش هچی جلو نشده! خاک تو سر، همو آر دی یو قدیمی هنوز زیر پاشه! معلوم نیس این آدم تو این دنیا دلش به چی خوشه! همینطور آدم خشکی مَ تو زندگی ندیدم که ندیدم! یه زمینوی زیر این جاده افتاده بود که صاب درست حسابی نداشت. مَ میخواسم برا غلوسومون دو تا اتاق توش بندازم تا این بچه هم برا خودش سرو سامونی بگیره. سو سراغو کردم گفتن همی ماشو باید اجازشه بده. یه روز رفتم پیشش تحویلمم گرفت، ولی گفت اون زمین مالِ نمیدونم منابع طبیعیه؟ چیه؟ درست متوجه نشدم. خلاصه هر چی رو انداختم راضی نشد. گفتم شیرینی خودتم میدم که ور روم برزخ شد! گمون نمیکنم آدم خشکی مثِ این ماشو تا حالا خدا خلقت کرده باشه! تف تو حیاش! آدم تا این اندازه خشک؟
قاسو: مصغرِ قاسم
اکو: مصغر اکبر
مزورکار: کارگر روزمزد
پسین: غروب
ایبرو: صورت مصغرِ دیگری از اکبر!
دومنه: کوهپایه
نوم خدا: نامِ خدا. در همان ردیف ماشالا
خجّو: مصغرِ خدیجه
ماشو: مصغرِ ماشألله
پُله روف: کنایه از بدبخت. ظاهراً به معنی کسی که از شدت بیچارگی خاکستر میروبد.
غلوسو: مصغر غلامحسین
سو سراغو: جستجو
منبع: نگاه متفاوت(صفحه تلگرام احمد زیدآبادی)
هفتهنامه شماره ۶۳۹ | ۶ بهمن ۱۳۹۹
گزیده اخبار
- متهمان مجهولالهویه
- دستورالعمل مراسم عزاداری محرم ابلاغ شد
- از خاکسترِ آتشنشینان
- کنکور در سالنهای ورزشی برگزار شود
- استخرهای قاتل
- این احتمال وجود دارد که برخی والدین دانشآموزان را به مدرسه نفرستند
- سنگ قبر خودم را هم آماده کردهام
- چشم امید شهرداری سیرجان به نیوجرسی
- شغل اصلی
- این وحشتناک است
- عدم استقبال کرمانیها از تسهیلات مشاغل آسیب دیده از کرونا