مرز باریک تملق و تشکر
- رضا مسلمیزاده
به همان میزانی که تشکر و سپاسگزاری از دیگران نشانهی فروتنی و قدرشناسی است و از نظر اخلاقی امری مثبت به شمار میآید، به همان اندازه تملق و چاپلوسی عملی ناپسند و نکوهیده است و در شمار رذایل اخلاقی قرار دارد. عجیب آن که گاهی مرز این دو چنان نزدیک و غیرقابل تشخیص میشود که تشخیص نیک و بد را دشوار میکند. در روزهای آغازین سال نو نصب بنرهایی با موضوع سپاسگزاری از خدمات نمایندهی شهرستان سیرجان در مجلس در ورودی شهرها و روستاهای سیرجان شاهدی بر باریکی مرز میان تشکر و تملق است. از یک سو شهرداران و دهداران بر درستی عمل خویش اصرار میورزند آن را از مصادیق تشکر میدانند و در سوی دیگر منتقدان، این رویداد را عملی سخیف و نادرست و رفتاری چاپلوسانه برمیشمارند. بخشی از این سوءتفاهم را بدون شک باید ناشی از نامعین بودن و نادقیق بودن مرزهای نیک و بد دانست و به حساب دشواری رفتار در جامعهی پر از سوءتفاهم گذاشت. متعاقب این اتفاق این روزها ویدیویی در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذارده شده است متعلق به سالها پیش که در آن یکی از اهل عمائم «در مقابل خدمات ارزنده و گرانقدر و ارزشمند و همهجانبهی ذات اقدس شاهنشاه آریامهر ارواحنا فداه سر تعظیم و تسلیم در این مکان مقدس فرو میآورد.» شنیدن این سخنان برای همچو منی که استعمال دعای «ارواحنا فداه» را فقط در باره امام زمان شنیده بود، چندان گران آمد که ادامهی شنیدن آن سخنان را برای دقایقی تاب نیاوردم. بیخبر از انکه ضربهی سهمگینتر در راه است و گوینده با اقرار به عجز خویش در تشکر از استاد سخن کمک میجوید و مرین قیمتی گنج در دری را که سعدی در نعت خداوند سروده است، نثار آخرین شاه ایران میکند و بدینسان بندهای ناچیز را تا شأنی خداوندی بالا میکشاند. و حتما ناآگاه است و نمیداند که با این کار خویش بیت زیبایِ « از دست و زبان که برآید/ کز عهدهی شکرت به درآید» را مبتذل میسازد. نکتهی قابل توجه آن که این سخنان برای عرض تشکر از استیفای حقوق ملت ایران در صنعت نفت بر زبان میآید و احتمالا گوینده خود را در نثار چنین ستایش سزاوار میداند. بیچاره مخاطب این سخن هیچ خبر نداشت که سرانجام این تملقهایی که او را تا سرحد الوهیت بالا برده است، دیگر روزی او را از این نردبان به عرش رفتهی ما و منی چنان سرنگونش خواهد افکند که عبرت خلایق شود.
شنیدن این همه تمجید نابجا، ناخودآگاه مرا به یاد روزی دیگر در این مُلک انداخت. روزی در جماران که سخنرانی چیرهزبان مخاطب خویش را چنین به واکنش واداشت: «من خوف این را دارم که مطالبی که آقای [فخرالدین] حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید! من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان، برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید! من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم از غرور! من اگر... برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قایل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی»
شاید مقایسهی این دو مقطع تاریخی و این دو رویکرد بتواند ما را در تشخیص مرزهای باریک تشکر و تملق و دلایل و عوامل انحطاط ملک و ملت یاری برساند.